سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی سارای
 

راضی نیستم پیامک بزنید و زنگ بزنید

راضی نیستی

به مردن من راضی میشی



[ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 11:43 عصر ] [ ]

یک هفتست که دارم انتظار میکشم...

از دوشنبه هفته پیش تا الان

ثانیه به ثانیشو....

زنگ میزنم تا صداشو بشنوم...

اما....بوق...

خب حتما کار داشته ..یه ساعت دیگه زنگ میزنم....

دوباره .....بوقققققققققققققققققققققق

بعد از ظهر زنگ میزنم حتما بر میداره....اما..........

و این داستان 7 روز تکرار شد...

بهش اسمس میدم ...بدونه دلتنگم حتما بر میداره...امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دیگه صبرم  تموم شد....اعصابم ریخت بهم......

آخه یعنی تو این هفت روز 5 دقیقه وقت نداره؟؟؟

آخه چرااااااااااااااااااااااااا

دارم می میرمممممممممممممممممم...

گوشیتو بردارررررررررررررررررررررررررررررر

انتظار کشیدن خیلی سخته...

کسی رو دوست داشته باشی و حتی نتونی 5 دقیقه باهاش حرف بزنی خیلی سخته...

ملت دقیقه به دقیقه با کسی که دوسش دارن حرف میزنن اما من چی

ملت پیش اونی که دوسش دارن میرن 

سوار ماشینش میشن

خوش به حالشون 

اما منه بدبخت باید همیشه در حسرت باشم ....



 

 


[ دوشنبه 92/7/22 ] [ 8:21 عصر ] [ ]

چهارشنبه ساعت 2:45 از خوابگاه راه افتادم ...

بی آر تی ...

آزادی...

مترو....

ایستگاه نیرو هوایی...

می دونستم این ایستگاه کلی پله داره ،با اینکه پام خیلی درد میکرد(پیچ خورده بود)اما با عشق تمام پله ها رو بالا و پایین رفتم ...

سر پیروزی ...

تاکسی....

رسیدم....

کوچه رو نگاه کردم ماشینش نبود ...

گوشیمو از تو کیفم اوردم بیرون ...

بهش زنگ زدم...

بوق...بوق...

بر نداشت ...

صبر کردم....

دوباره زنگ زدم...

جواب نداد...

اس ام اس دادم...

صبر کردم...

کیفمو گذاشتم رو زمین ....

یه برگه در اوردم ..

روش نوشتم...

می خوستم بدم همسایشون...

دوباره زنگ زدم ..جواب نداد...

زنگ خونه  همسایه رو زدم ...نبودن....

خیلی ناراحت شدم...

سرمو پایین انداختم و رفتم...............................................................

 


[ شنبه 92/7/20 ] [ 9:45 عصر ] [ ]

امروز چند بار بهت زنگ زدم اما برنداشتی...

آخرین بارهم که برداشتی صدای همه میومد به جز خودت ....

دیگه طاقت نیوردم بهت اسمس دادم تا بگم از دلتنگیت دارم میمیرمممممممممممممممممممممممممممممم


[ سه شنبه 92/7/16 ] [ 6:42 عصر ] [ ]

چند وقت پیش اومده بودم تو محل شما!!

از دم همون گل فروشی رد شدم که واست گل خریده بودم 

تا چشمم به گل فروشی افتاد یه اهی کشیدمو سرمو انداختم پایین و به راهم ادامه دادم...

کی می دونه من چی میکشم ؟

پری روز برا قلبم رفتتم دکتر ..بازم نوار قلب گرفت ... اینبار بهم قرص داد گفت قلبت...می خواستم بگم قلبم با این چیزا خوب نمیشه دوای دردش یه چیز دیگست..


[ سه شنبه 92/7/16 ] [ 1:29 عصر ] [ ]
   1   2      >
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب
امکانات وب

دریافت کد :: صدایاب